کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن. دقت کردن در کاری. به دقت مورد رسیدگی قرار دادن. استقصاء. تقصی: در مقامی که غور باید کرد قطره و بحر بیکرانه یکی است. صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج). ، غور کردن جراحت، عمیق شدن جراحت و عمق پیدا کردن: و در وقت قاآن، توراکیا خاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود و آن جراحت غور کرده. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 196)
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن. دقت کردن در کاری. به دقت مورد رسیدگی قرار دادن. استقصاء. تقصی: در مقامی که غور باید کرد قطره و بحر بیکرانه یکی است. صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج). ، غور کردن جراحت، عمیق شدن جراحت و عمق پیدا کردن: و در وقت قاآن، توراکیا خاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود و آن جراحت غور کرده. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 196)
ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن. پله کوب کردن. جرش. کبیده کردن. نیم کوب کردن. خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پختۀ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن. گندم پخته را پس از خشک شدن با آسدست خرد کردن نه به نرمی آرد بلکه به درشتی لپۀ ماش و کوچکتر و بزرگتر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به بلغور شود.
ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن. پله کوب کردن. جَرش. کبیده کردن. نیم کوب کردن. خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پختۀ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن. گندم پخته را پس از خشک شدن با آسدست خرد کردن نه به نرمی آرد بلکه به درشتی لپۀ ماش و کوچکتر و بزرگتر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به بلغور شود.