جدول جو
جدول جو

معنی غور کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غور کردن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
غور کردن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غور کردن
((غَ یا غُ وْ. کَ دَ))
در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کردن
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تهیه کردن بلغورساختن بلغور، سخنان بزرگ و قلمبه را پشت سر هم ردیف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغور کردن
تصویر بلغور کردن
((~. کَ دَ))
سخنان فرد دیگری را بدون فهمیدن مطلب بیان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
بفاصله ای بعید فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور کردن
تصویر زور کردن
فشار دادن، ظلم کردن ستم ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
پر نمک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جور کردن
تصویر جور کردن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زور کردن
تصویر زور کردن
زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوص کردن
تصویر غوص کردن
در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر کردن
تصویر غدر کردن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، حقّه زدن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، شید آوردن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، ترفند کردن، دستان آوردن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، چپ رفتن، فریفتن، نارو زدن، پشت هم اندازی کردن، مکر کردن، غدر داشتن، گول زدن، کید آوردن، اورندیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدر کردن
تصویر غدر کردن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، فریب دادن، مکر کردن حیله ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوص کردن
تصویر غوص کردن
فرو رفتن در آب غوطه خوردن، داخل شدن، تامل کردن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
نابینا ساختن اعماء
فرهنگ لغت هوشیار
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور کردن
تصویر تور کردن
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جور کردن
تصویر جور کردن
((کَ دَ))
یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
Blind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
अंधा करना
دیکشنری فارسی به هندی